تحریم ها چگونه لغو می شوند؟
ما را در برابر ایران تنها رها کردید
درس هایی از 10 سال شکست در مورد ایران
ایران و آمریکاباید چکش ها را زمین بگذارند
چه کسانی از شکست انقلاب سود بردند؟
دیپلماسی ایرانی: 1.اشتباهات تاکتیکی و راهبردی اخوان و مرسی در زمینه سیاست داخلی و خارجی بی تردید در موفقیت نسبی تحولات غیر دمکراتیک و ضداخوانی اخیر در مصر و منطقه تاثیرگزار بوده است اما به نظر می رسد این اشتباهات بیش از آنکه نقشی آفریننده و خلق کننده در این زمینه داشته باشد، نقشی افزاینده و تسریع کننده داشته است. نگاهی مقایسه ای به تحولات مصر و تونس به اثبات این فرضیه کمک می کند، زیرا آنچه بعنوان اشتباهات اساسی اخوان در مصر ذکر می شود اکثرا در تونس و توسط جنبش النهضة و رهبری آن تکرار نشد اما روند دمکراتیک در تونس نیز که از همان ابتدای سقوط بن علی با موانع متعدد روبرو بود، در چند ماهه اخیر با عقبگرد جدی مواجه گردیده و علیرغم انعطاف باز هم بیشتر النهضه و ائتلاف حاکم نتوانسته است از وضعیت بحرانی خارج شود. از همین رو بنظر می رسد روند تحولات اخیر مصربیش و پیش از آنکه محصول اشتباهات اخوان المسلمین باشد، نتیجه طراحی و برنامه ریزی کانون های ضدانقلاب در مصر، منطقه و جهان بوده است.
2- کانون های ضدانقلاب در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی قابل بازیابی و شناسائی است. در هر سه این سطوح، کانون های قدرتی که در دهه های اخیر از وضعیت سابق مصر نفع می برده اند از همان ابتدای تحولات منجر به سقوط مبارک تلاش نمودند اگر می توانند شخص مبارک را با اعمال رفرم هائی محدود، حفظ نمایند والا با حذف وی و جایگزینی عمرو سلیمان رئیس سرویس امنیتی مصر حافظ وضع سابق باشند و هنگامی که گسترش اعتراضات مردمی ریسک بهم ریختن کلی اوضاع کشور و حصول دگرگونی کلان در سیاست های داخلی و خارجی را برای این کانون های قدرت در پی آورد با نقش آفرینی ارتش بعنوان مدیر دوران انتقالی و حذف مبارک و سلیمان مهار تحولات انقلابی را در دستور کار خود قرار دادند.
3- مهار انقلاب توسط ارتش یعنی کانون محوری قدرت در تمامی دهه های گذشته (حداقل از کودتای افسران آزاد در سال 1952 تا به امروز) عملا به عدم تکامل روند انقلاب و تبدیل انقلاب مصر به انقلابی ناقص منجر شد. به نحوی که تغییر در نهادهای مهم قدرت یعنی ارتش، سرویس های امنیتی، قوه قضائیه و رسانه های گروهی به برخی چهره ها و روسای این نهادها محدود مانده وساختارهای اصلی آن تقریبا دست نخورده باقی ماند. اخوان المسلمین نیز که در مرحله اول انقلاب با قرار گرفتن تاکتیکی در کنار ارتش عملا به موفقیت روند مهار انقلاب کمک کرده بود، در مراحل بعدی و بویژه پس از کسب مقام ریاست جمهوری تلاش نمود تا حدودی این اشتباه را جبران نماید اما تلاش هایش بدلیل قرار داشتن قدرت صلب و پنهان در اختیار نهادهای پیش گفته با موفقیت چندانی همراه نشد.
4- آنچه به این عدم موفقیت دامن زد شکاف های عمیق اجتماعی و سیاسی میان نیروهای تحول خواه بود. اگر تا سقوط مبارک همه نیروهای تحول خواه اعم از اسلامگرایان (اخوانی،سلفی جهادی و میانه روهای عمدتا منشعب از اخوان) و سکولارها (ملی گرایان،قومی گرایان و لیبرال ها) با یکدیگر متحد بوده و یک هدف واحد (سقوط نظام مبارک) را پی گیری می کردند، پس از تحقق این هدف اولیه انقلاب در زمینه گام های بعدی و شکل گیری نظام جدید با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. حدوث این اختلافات البته طبیعی بود اما برخی اشتباهات اخوان و نیروهای تحول خواه از یکسو و برنامه ریزی و اقدامات هدفمند و لایه لایه و پیچیده همان کانون های محوری ضد انقلاب در داخل و خارج به این شکاف ها به صورت غیر طبیعی دامن زد و زمینه را برای شکست همه تحول خواهان و اعاده قدرت توسط حافظان وضع سابق فراهم نمود. به عبارت دیگر آنچه بستر اجتماعی لازم برای کودتای ارتش و بازگشت نهادها و بقایای نظام سابق را فراهم نمود تشدید هدفمند شکاف های اجتماعی موجود توسط کانون های قدرت ذینفع وضع سابق بود اما بدون کودتا و قدرت نمائی مستقیم ارتش امکان نهائی نمودن این روند وجود نداشت زیرا قدرت سازماندهی و بسیج اجتماعی اخوان المسلمین همانگونه که در همه انتخاباتهای پس از انقلاب خودنمائی کرد به هیچ وجه قابل مقایسه با گروههای اجتماعی رقیب نبود.
5- برای تقریب به ذهن می توان گفت اگردر ایران دهه 1330 شمسی توطئه محافل دربار و حامیان خارجی آنها یعنی انگلستان و آمریکا در بستر شکاف موجود میان نیروهای تحول خواه ملی و اسلامی، 30 تیر 1330 را به 28 مرداد 1332 منتهی نمود، مشابه همان روندها و اقدامات، مصر 30 ژانویه 2011 را به مصر 3 جولای 2013 رسانید. به همین سیاق اگر دلایل شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران را نمی توان به اشتباهات جریانهای ملی و اسلامی فروکاست و نقش روشن کانونهای ضد تحول در ایران و جهان در کودتای 28 مرداد را انکار کرد آنگونه که محمد رضا پهلوی و محافل وابسته به نظام سابق مدعی آن هستند و حتی به گزاف از "قیام ملی 28 مرداد 32"؟؟؟ سخن می گویند، کودتای کانونهای ضدانقلاب به رهبری ارتش مصر را نیز نمی توان به وجود زمینه های اجتماعی و صف بندی بخش هائی از جامعه و نخبگان تحول خواه مصر در برابر اخوان المسلمین فروکاست و آن را به گزاف انقلابی مردمی دانست. نخستین اظهارات علنی محمد البرادعی چهره برجسته نیروهای تحول خواه سکولار که بدلیل ضدیت با اخوان در کنار ارتش قرار گرفته و با پذیرش پست معاونت رئیس جمهور موقت پس از کودتا وظیفه ترمیم چهره ارتش و کودتاگران در فضای بین المللی را بر عهده گرفته بود،پس از استعفا از مسئولیت خویش و خروج از کشور درباره دلایل استعفا موید همین برداشت است آنجا که می گوید:متاسفانه به این نتیجه قطعی رسیدم که ادعای مرسی درباره دولت پنهان درست بوده و این بقایای نظام سابقند که قدرت را در کشور مجددا بعهده گرفته اند. (نقل به مضمون)
6- اگر در سطح داخلی کانون های قدرتی چون ارتش، سرویس های امنیتی،قوه قضائیه و رسانه های گروهی نقش محوری را در مدیریت تلاشهای ضدانقلاب بعهده داشته و از بیشترین نقش در شکست انقلاب ناتمام مصر و اعاده نسبی وضعیت سابق برخوردار هستند در سطح منطقه ای رژیم صهیونیستی و دولت عربستان سعودی بعنوان دو قدرت اصلی متضرر از انقلابهای عربی، این نقش را ایفاء نموده اند. رژیم صهیونیستی که همواره یکی از عوامل موثر برتداوم حیات و قدرت خود را وجود نظام های غیرمردمی و ادعای مزیت نسبی خود بعنوان به اصطلاح "تنها دموکراسی موجود"؟؟ در "کویر دیکتاتوری های منطقه عربی" می دانست، وقوع انقلابهای عربی و بویژه انقلاب مصر را بطور طبیعی ناقض این مزیت و تغییر دهنده وضعیت راهبردی خود می دانست، از اینرو در صف مقدم نیروهائی قرار گرفت که همه تلاش خود را برای مهار این انقلابها و شکست آن بکار گرفتند.عربستان سعودی نیز که اضافه بر منافع خود در ادامه وضع سابق جهان عرب، اساسا موجودیت نظام سیاسی مرتجعانه خود و بقای منظومه شیخ نشین های عربی خلیج فارس را در پرتو روند انقلابهای عربی در خطر می دید در کنار اسرائیل و در مقدمه نیروهای منطقه ای مخالف انقلاب و تحول قرار گرفته و تمامی امکانات مالی، سیاسی، امنیتی و شبکه روابط منطقه ای و بین المللی خود را در خدمت شکست انقلاب مصر و دیگر انقلابهای عربی قرار داد. تلاش گسترده اسرائیل برای حمایت آمریکا و غرب از کودتای اخیر مصر و کمک های مالی میلیاردی عربستان و امارات و کویت به دولت کودتا و حمایت آشکار سیاسی از آن تنها نمودهای اخیر اعمال این سیاست توسط دو بازیگر منطقه ای پیش گفته است.
7- سیاست امریکا در تعامل با انقلاب مصر و کودتای اخیر حداقل در ظاهر از چندلایگی و غموض بیشتری در مقایسه با سیاست این بازیگران منطقه ای برخوردار بوده،اما آنچه مسلم است راهنمای امریکا و غرب سرمایه داری در برخورد با مسائلی از این دست منافع سیاسی و امنیتی و اقتصادی خود و هم پیمانان منطقه ای چون دو بازیگر پیش گفته است.تعامل آمریکا با انقلاب یمن و بحرین دو نمونه از اعمال همین سیاست راهبردی است.در هر دو کشور علیرغم سیاست اعلامی آشکار غرب در حمایت از حقوق و آزادیهای مردمی، مدیریت عملی مهار انقلاب به عربستان سعودی سپرده شد یا حداقل ابتکار عمل عربستان در این جهت به رسمیت شناخته شده و زمینه تقویت و موفقیت آن فراهم گردید.در مصر با توجه به نقش محوری این کشور در تحولات منطقه،آمریکا ایفای نقش مستقیم تری داشت و سیاست خود در زمینه مدیریت تحولات انقلاب مصر را در درجه نخست از طریق تقویت ارتباط نهادینه با کانون های قدرتی چون ارتش و سرویس امنیتی مصر و در درجه بعد از طریق ایجاد و فعال سازی شبکه ارتباطات با اخوان المسلمین بعنوان مهمترین نیروی اجتماعی سازمان یافته و تحول خواه پی گیری نمود.این سیاست دوپایه درشرائطی که دو بازیگر مهم و اصلی صحنه سیاست مصر یعنی ارتش و اخوان بدلایل مختلف از جمله رویکرد محافظه کارانه تاریخی اخوان و عدم توانائی و تمایل ارتش در مراحل اولیه انقلاب برای رویاروئی مستقیم با اخوان از رویاروئی با رقیب قدرتمند خود پرهیز می نمود با مشکل عملی جدی فراروی خود مواجه نبود.
8- اما در گذر زمان و پس از تلاشهای این دو بازیگر عمده داخلی و بویژه ارتش برای تسویه حساب با طرف دیگر و یک کاسه کردن ساختار قدرت به نفع خویش،آمریکا در معرض انتخاب میان ارتش و اخوان قرار گرفت و طبیعی بود و هست که در چنین انتخابی جانب ارتشی را بگیرد که از رابطه نهادینه و ارگانیک با آن از توافق کمپ دیوید تا بحال برخوردار است،نه اخوان که اگرچه بدلیل مدرسه محافظه کارانه اش از رویاروئی مستقیم با آمریکا پرهیز دارد اما در صورت تثبیت قدرت خود یا آنچه در ادبیات اخوانی مرحله تمکین نامیده می شود منافع ملت های منطقه و امت اسلامی را نمایندگی می کند.با این حال بنظر می رسد ابتکار عمل در کودتای اخیر با کانونهای اصلی ضد انقلاب در دو سطح داخلی و منطقه ای بوده و آمریکا از تحرک آنها عملا حمایت نموده است.البته آمریکا از تضعیف بیش از اندازه اخوان بدلیل تاثیراتی که در زمینه گسترش افراطی گری القاعده ای خواهد داشت نگران بوده و برخی دوگانگی ها در سیاست اعلامی آمریکا در تعامل با تحولات جاری نیز بیش از آنکه نتیجه تردید آمریکا در انتخاب پیش گفته میان ارتش و اخوان باشد نتیجه اختلاف ارزیابی با ارتش و حامیان منطقه ای کودتا در زمینه دامنه اقدامات پس از کودتا و نحوه تعامل با اخوان می باشد.
9- ارتش و حامیان منطقه ای آن شرائط مصر و منطقه را برای سرکوب شدید اخوان و هم پیمانانش و حتی حذف مجدد اسلامگرایان از گردونه سیاست رسمی مناسب دانسته و سرکوب اعتراضات مردمی و کشتار وسیع بعمل آمده در حوادث اخیر را در همین چارچوب پی گیری نموده اند.روندی که در صورت تکمیل به غیرقانونی اعلام نمودن اخوان و شاخه سیاسی آن و مدیریت تحولات کشور در قالب یک دمکراسی نمایشی و کنترل شده و بازگشت نسبی مناسبات سابق کشور در سیاست خارجی و داخلی منجر خواهد شد.اخوان در تعامل با این وضعیت در شرائط سختی قرار گرفته است:بازی در ذیل سقف محدود تعیین شده از سوی ارتش یعنی حداکثر یک چهارم تا یک سوم کرسی های پارلمان و عدم حضور در سطح ریاست جمهوری را بپذیرد یا برای بهم ریختن نظم جدید تلاش کند.موفقیت گزینه دوم از راههای سنتی مانند ضد کودتائی در داخل ارتش یا انقلابی جدید با مدرسه اخوان و محافظه کاری تاریخی اش همخوان نیست و تسلیم در برابر شرائط و نظم جدید هم با دو مشکل عدم تضمین توقف ارتش در همین حد از برخورد و عدم پذیرش پایگاههای داخلی و مردمی اخوان بعلت خونریزی وسیع بعمل آمده مواجه است.از سوی دیگر ارتش هم برای تثبیت نظم جدید با یک مشکل اساسی داخلی و یک مانع موثر خارجی مواجه است: پایان ترس تاریخی توده های مردم و نخبگان تحول خواه کشور از نهاد دولت و سرویس های مخوف نظامی و امنیتی آن بعنوان اثر مستقیم انقلاب 2011 و تردید و تحفظ امریکا و غرب در زمینه امکان حذف یا محدودیت شدید اخوان و اسلامگرایان بدلایل پیش گفته.وضعیتی که موجد فضای شدید امنیتی و پلیسی فعلی بوده و گزینه های متعددی را فراروی آینده مصر قرار داده است.
10- تحولات اخیر مصر و جهان عرب در صورت تثبیت، پی آمدهای ذیل را در دوسطح داخلی و خارجی بهمراه خواهد داشت،
در سطح داخلی: توقف روند دمکراتیک و انتخابات رقابتی، تثبیت و اعاده مجدد نقش کانونی ارتش و سرویس های امنیتی،تشدید بحران اعتماد و تعمیق بیشتر شکاف های اجتماعی و سیاسی نیروهای تحول خواه اسلامگرا و سکولار،ناامیدی گروههای وسیعی از نخبگان و توده های مردمی از تحولات انقلابی و تغییر در کشور،شکاف بیشتر میان نیروهای اسلام سلفی سنتی(حزب نور و جنبش دعوت سلفی)،اسلام رسمی دولتی(الازهر و نهاد افتاء) واسلام صوفی سنتی از یکسو واسلام اخوانی(اخوان المسلمین،حزب آزادی وعدالت)واسلام سلفی جهادی(جماعت اسلامی،جهاد اسلامی و احزاب سیاسی آن)از سوی دیگر.
در سطح خارجی: توقف روند تحولات دمکراتیک و شکل گیری تدریجی نظام های مردمی در منطقه،توقف روند قدرت گیری نسبی اخوان المسلمین در منطقه،تقویت مجدد گفتمان افراطی گری با دو گونه سلفی القاعده ای و سکولار خود و تشدید اقدامات و سیاستهای افراط گرایانه بعنوان پی آمد شکست میانه روی و روندهای دمکراتیک رقابتی،تقویت موضع عربستان بعنوان حافظ نظم سابق منطقه ای، بهبود وضعیت رژیم صهیونیستی بعنوان بزرگترین ذینفع شکست انقلابها و توقف روند دمکراتیک در منطقه، تضعیف موقعیت جنبش مقاومت اسلامی (حماس) در فلسطین و تقویت جریان سازش فلسطین به رهبری ابومازن، تضعیف جدی موقعیت ایران و ترکیه بعنوان بزرگترین نیروهای تحول خواه و حامیان انقلابهای مردمی و منادیان تغییر در منطقه.
11- تحولات مصر تنها یک قطعه از پازل منطقه ای است که می بایست بعنوان یک کل بهم پیوسته مورد توجه قرار گرفته و از ارزیابی های ساده انگارانه و موردی به شدت پرهیز شود. شروع مجدد مذاکرات میان حکومت خودگردان فلسطین و اسرائیل پس از سه سال توقف و بدون تحقق شرط اصلی طرف فلسطینی (توقف شهرک سازی در اراضی کرانه باختری) بلافاصله پس از کودتای مصر و تحولات اخیر سوریه با فاصله کمی از سرکوب اخوان و تثبیت نسبی کودتای مصر،رویدادهائی اتفاقی نیست.بنظر می رسد خاطر مدیران منطقه ای و بین المللی روند تحولات انقلابی جهان عرب با "شکست"؟ انقلاب مصر از آینده تحولات منطقه تا حدودی آسوده شده و اینک با تلاش برای پیشروی نسبی در فلسطین و سوریه، در صدد فرار به جلو و سرعت دادن به روند تحرکات راهبردی خود می باشند. تقابل و تعامل با این روند، نیازمند نگاه همه جانبه به تحولات منطقه و طراحی و اقدام در قالب یک راهبرد مشخص و متقابل می باشد که می بایست در بحثی مستقل بدان پرداخت./16
عبور ایران و آمریکا از ناز و نیاز
تفاهم ایران و امریکا بر سر مسائل منطقه ای
دیپلماسی ایرانی: دیدار حسن روحانی با همتای فرانسوی اش فرانسوا اولاند و دیگر مقام های غربی در جریان نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در کنار سخنرانی اوباما، فضایی از خوش بینی را نزد جریان های سیاسی و دیپلماتیک درگیر در مسائل خاورمیانه به وجود آورده است. در این میان عده ای انتقادها را به آن جا رسانده اند که باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا را ضعیف توصیف کرده اند که از قضا عمده این منتقدین در زمره متحدان امریکا قرار دارند. در این میان این سوال مطرح است که آیا ایران تغییر کرده یا غرب؟
این صحیح است که رئیس جمهوری ایران، هر کسی که باشد، نظر و تاثیرش در سیاست خارجی کشورش موثر است اما در نهایت باید در خط رهبری و توصیه های او حرکت کند. برداشت منطقی این است که آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب ایران نباید از تحرکات دیپلماتیکی که روحانی رهبری می کند به دور باشد. به روشنی می توان دید که تغییر در تهران به دلایل مختلف آغاز شده و ایران به سمت اعتدال متمایل شده است، نتیجه این تحول بدون هر گونه مقدمه ای به این جا رسیده که رئیس جمهوری جدید توانسته کشورش را از "محور شر" به "محور خیر" هدایت کند تا قطعه غایب پازل نقشه های سیاسی تکمیل شود.
واقعیت این است که ایرانی که با تمام قوا درگیر جنگ در بلاد شام شد اکنون به این درک رسیده که صرف نظر از ایالات متحده و هم پیمانانش در حمله نظامی به سوریه نقطه تحولی در سیاست حاکم بر این محور ایجاد شده است، اوباما در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر لزوم دست یافتن به راه حل سیاسی با همکاری روسیه و شورای امنیت تاکید و اشاره کرد که امکان حل قضیه پرونده هسته ای ایران بدون مراجعه به زور نیز وجود دارد. همان طور که مانع جنگ در سوریه از طریق گفت وگو با جریان های درگیر در این مساله شدیم.
ایرانی ها با سخنرانی رئیس جمهوری امریکا با سخنرانی مشابهی مقابله کردند، روحانی اعلام کرد که کشورش تلاش نمی کند تا به سلاح هسته ای دست یابد چرا که آن را از لحاظ اسلامی حرام می داند و بر استفاده از انرژی هسته ای برای اهداف صلح آمیز تاکید کرد.
تنها تفسیری که از نرمش در اظهارات دو طرف امریکایی و ایرانی می توان برداشت کرد این است که هر دو طرف قانع شده اند که راه حل نظامی برای سوریه ممکن نیست، برای همین بر سر نقطه ای روشن با یکدیگر تلاقی کردند. واشنگتن به این دلیل از گزینه حمله نظامی به دمشق صرف نظر کرد چرا که به این برداشت رسیده که سوریه به اندازه کافی ضعیف شده است و دیگر خطری برای کسی نیست. مراکز قدرتی که در محور ممانعت یا مقاومت قرار گرفته اند نیز به این نتیجه رسیده اند که منطقه باید بعد از سال های طولانی ناآرامی به ثبات برسد. همچنین در حال حاضر وضعیت به جایی رسیده که یافتن راه حلی برای پرونده هسته ای ایران در مقابل رفع تحریم ها علیه تهران امکان پذیر شده است، البته با تلاش های مشترکی که روسیه نیز مبذول می دارد.
در مقابل ایران توانسته است تا اندازه ای از نفوذ خود در منطقه پاسداری کند، و توانسته نقشی بزرگ تر برای حفظ مصالح خود در تعامل با غرب بدون قبول دیکته های آن ایفا کند، به ویژه که غرب نیز از سیاست های ضد ایرانی خود کوتاه آمده و اعلام کرده که به دنبال تغییر نظام در ایران نیست و ابراز تمایل کرده است که تحت شرایطی روابط خود را با ایران احیا کند.
واکنش منفی به اظهارات اوباما در میان هم پیمانان ایالات متحده طبیعی است. در داخل امریکا راست افراطی این گونه می بیند که رئیس جمهوری امریکا خود را ملزم به انجام کارهایی کرده بدون این که چیزی از طرف ایرانی دریافت کند و قبل از آن که جنگی در بگیرد به شکست خود اذعان کرده و اجازه داده است ایران تا آن جا که می خواهد به نفوذ خود ادامه دهد. در عین حال حمایت از اسرائیل را در برابر ایران متوقف کرده، مساله ای که باعث حیرت همگان شده است. و نتانیاهو احساس می کند که کاخ سفید او را فریب داده است. اما دیگر متحدان، به ویژه ترکیه و اخوان المسلمین در مصر و دیگران که کنفرانسی در استانبول و پاکستان برگزار کردند تا اوضاع را بررسی کنند و تصمیم های جدیدی بگیرند، همچنان دست از خشونت برای برخورد با متغیرهای موجود بین المللی و خاورمیانه برنداشته اند.
با این حال همه این مواضع و نشانه ها در ابتدای راه هستند و نیاز به زمان دارند تا عملی شوند. ولی مشخص است که دیگر سازمان یافتگی جدیدی برای اداره درگیری ها در منطقه وجود نخواهد داشت. بر اساس تحولات جاری در روابط امریکا و ایران روابط میان هم پیمانان نیز تغییر خواهد کرد.
منبع: الحیات/تحریریه دیپلماسی ایرانی
لطفا بگویید چه کسی برد، تهران یا واشنگتن؟
دیپلماسی ایرانی: نه سیلی دردناکی در کار بود و نه برنامه ای برای مصافحه میان باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا با حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران تدارک دیده شده بود. همچنان هم مرحله ای از عدم توازن میان تصمیم گیران سیاسی در تهران و حاملان پیام ایرانی ها به نیویورک مشاهده می شود. فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صراحت گفته اند که اصولی وجود دارد که امکان عبور از آنها به هیچ وجه وجود ندارد و این دلیل عدم مصافحه میان اوباما و روحانی در سازمان ملل شد. برخی این گونه برداشت کردند که رئیس جمهوری امریکا با رد درخواست های مکررش از سوی ایران برای دیدار به این شکل سیلی خورده است، در حالی که عده ای نیز می گویند رئیس جمهوری امریکا به زودی مجبور خواهد شد باز هم به ایرانی ها امتیاز دهد.
در این میان برخی از ناظران مواضع ایران را طبیعی و واقعا عادی مطابق با اصول سیاسی حاکم بر این کشور قلمداد کردند، سیاستی که مبتنی بر این اصل است؛ "بگیر و بیشتر بخواه" یا به قول انگلیسی ها "بگیر و بگذار در جیبت و سپس بیشترش را بخواه." رئیس جمهوری ایران آرزوهای این عده از افرادی که گمان می کردند با دیدار میان او و باراک اوباما جهش تازه ای در روابط ایران و امریکا به وجود می آید را نقش بر آب کرد. در حالی که انسان های آگاه و منطقی می دانند که چنین چیزی فکری سطحی و غیر قابل قبول است چرا که اختلاف های ریشه ای ایالات متحده و ایران به اندازه ای عمیق است که نمی توان سکوی پرتابی برای عبور از این اختلافات متصور بود.
رئیس جمهوری امریکا در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل اظهاراتی را بیان داشت که بیش از هر چیز موید استراتژی او در سال های اخیر است: اولا مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت و علنا تعهد داد که به فکر تغییر آن یا حمایت از براندازی آن نیست. ثانیا به نقش منطقه ای ایران اعتراف کرد و آمادگی خود را برای مذاکره با ایران بر سر پرونده های عربی از جمله سرنوشت سوریه که بیش از هر جایی کلید حل آن در ایران است، اعلام کرد. ثالثا اعلام آمادگی کرد که غرب آماده است در صورتی که پرونده هسته ای ایران از طریق گفت وگوی وزرای امور خارجه ایران با پنج کشور عضو سازمان امنیت به علاوه آلمان به نتیجه برسد، به ایران امتیاز دهد، احتمالا امتیازها هم فقط محدود به یک سری مسائل اعتمادساز نخواهد بود بلکه مطابق با خواسته های دولت جدید ایران و مطالبه برای کاهش یا لغو تحریم های اقتصادی علیه ایران خواهد بود.
بنابر این می توان گفت که امریکا از خیر سوریه و پرونده آن که دو سال و نیم است جان دست کم یکصد هزار نفر را گرفته و بیش از 7 میلیون نفر را آواره کرده و ویرانی های وحشتناکی را به دنبال داشته گذشته است و تسلیم سیاست ها و نفوذ منطقه ای ایران شده و پذیرفته است که کیک قدرت منطقه ای را نه با رهبران عرب منطقه بلکه با ایرانی ها تقسیم کند. ایرانی هایی که پرواضح است نفوذی شگرف و در حال افزایش به رغم سختی های فراوانی که با آن روبه رو هستند در سراسر منطقه و جهان عرب دارند. اوباما عملا هم این مساله را در سخنرانی خود در سازمان ملل گفت، هنگامی که صحبت از حل بحران سوریه زد، به صراحت گفت که باید واقعیت ها را پذیرفت و بر اساس آن دستورالعمل حل سیاسی را در مساله سوریه پیش برد، او به صراحت اسم ایران و روسیه را آورد و تلویحا اذعان کرد که برای حل بحران سوریه باید با ایران و روسیه کنار آمد. برخی از تحلیلگران بر این باورند که اوباما با نام آوردن از ایران و روسیه به نوعی قصد داشت بگوید که من با راه حل سیاسی شما بر سر سوریه موافقم.
به روشنی می توان گفت که رئیس جمهور اوباما وارد خانه محاسبات ایرانی – روسی که می گوید بگیر و باز هم مطالبه کن، شد. او در حالی بر حل بحران سیاسی سوریه تاکید کرد که همه می دانند چه کسانی از مخالفان اسد نظامی و غیر نظامی حمایت می کنند. کیست که نداند کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از مخالفان اسد و ارتش آزاد در برابر اسد با چراغ سبز امریکا حمایت کرده اند. اکنون به نظر می رسد که حمایت این کشورها همگی نقش بر آب شده و امریکا آنها را به ایران و روسیه فروخته یا حداقل تنها گذاشته است. بنابر این می توان گفت که محور ایران – روسیه – چین – حزب الله در پرونده سوریه در مقابل محور ایالات متحده امریکا – بریتانیا – فرانسه و دیگر کشورهای غربی به همراه کشورهای عربی پیروز شد و امریکایی ها ترجیح دادند که پرونده سوریه همچنان در دستان ایران باقی بماند تا اعراب بازنده این بازی پیچیده و طولانی شوند. و اکنون چه کسی مانع از آن می شود که ایران به خواسته های هسته ای اش نرسد. با به رسمیت شناختن برنامه هسته ای ایران و حق غنی سازی اورانیوم توسط ایران دایره مطالبات تهران از غرب و امریکا تکمیل می شود و باید گفت تا آن جا که بتواند باز هم مطالبه امتیاز خواهد کرد.
در این صورت لطفا بگویید چه کسی برنده بحران سوریه، نیویورک و مذاکره با امریکا شد، ایران یا واشنگتن؟
تحریریه دیپلماسی ایرانی
رهبری ایران انتحاری نیست و هرگز ریسک نخواهد کرد. شعار «مرگ بر آمریکا» در خیابانهای تهران یک مساله و محاسبات رهبران ایران مسالهی دیگری است. تهدیدهای رنگباختهی آمریکا برای از اعتبار انداختن ایران یک امر و خطرکردن برای جنگ با ایران امر دیگری است.
سایهی آمریکا در خاورمیانه سخت و سنگین است. هرگاه هر دولت انقلابی بخواهد توازن قوا ایجاد کند و رهبری منطقه را از چنگ آمریکا در بیاورد، با سایهی آن اصطکاک پیدا میکند. تحولخواهان میدانند که توان بیرون راندن آمریکا از منطقه را ندارند، بههمین خاطر فقط با آن مجادله، برگهای بازی را جمعآوری و خود را برای مذاکره و معامله آماده میکنند تا آمریکا نقش و جایگاه جدید آنها را بپذیرد؛ بنابراین تمام آنها تلاش میکنند تا شریک بزرگی برای آمریکا باشند.
گفتوگوی ما با طالبانی در قصر «الشعب» دمشق در ژانویه ۲۰۰۷ به درازا کشید، اما او با سعه صدر از ادامهی گفتوگو استقبال میکرد. طالبانی چند هفته پیش از آن، از ایران بازدید و با رهبر، رییسجمهور و برخی شخصیتهای تاثیرگذار ایران دیدار کرده بود. از او پرسیدم طی این دیدارها چه نتیجهای از سخنان مسوولان ایران در زمینهی رابطه تهران با واشنگتن گرفتهای؟ گفت تمام کسانی را که ملاقات کردم این دیدگاه واضح را داشتند: «اگر آمریکا اعلام آمادگی کند، ما آمادهی تفاهم با آن در مورد کل منطقه از افغانستان تا لبنان هستیم.»
طالبانی احساس کرد که من از این سخن شگفتزده شدهام و گفت: «به ایرانیها پیشنهاد دادم با زلمای خلیلزاد، سفیر آمریکا در عراق دیدار داشته باشند. ابتدا واشنگتن موافقت کرد و سپس ایران، به شرط اینکه دیدار غیرعلنی باشد. خلیلزاد ۲۴ ساعت زودتر سر قرار (دوكان كردستان) حاضر شد اما ایرانیها به علت اینکه كوندوليزا رايس، وزیر خارجهی آمریکا خبر این دیدار را به رهبران کنگره داده بود، منصرف شدند. ایران با این دیدار مشکلی نداشت، بلکه با نشت خبر آن به مطبوعات مخالف بود.
برخلاف آنچه در رسانهها گفته میشد، نشست ایران-آمریکا غیرممکن نبود. در سال ۲۰۰۳ و پیش از لشکرکشی آمریکا به عراق، ژنو شاهد تماس ایران و آمریکا برای بررسی اوضاع آیندهی عراق بود. این تماسها پس از سقوط صدام متوقف شد؛ چراکه ایران از تحویل نیروهای القاعده، که واشنگین معتقد بود در ایران حضور دارند، خودداری میکرد. تماسهایی هم در مورد افغانستان بین دو کشور صورت گرفت و خبرهایی به بیرون درز پیدا کرد.
رخدادهایی وجود داشت که اهالی منطقه بهخاطر تعدد اتفاقات، آن را به یاد ندارند. در سال ۲۰۰۳ و پس از تشکیل شورای حکومت عراق که هنوز پل بريمر بر آن امر و نهی میکرد، ایران گروهی متشکل از نیروهای وزارت خارجه و سپاه پاسداران را برای عرض تبریک به شورای حکومت به عراق فرستاد، درحالی که حکم این شورا با مرکب آمریکایی نوشته شده بود و دوستان ایران در عراق نیز آن را انکار نمیکردند.
رخدادی دیگر؛ رهبران عرب حاضر نشدند از عراق اشغال شده بازدید کنند اما در سال ۲۰۰۷ هواپیمایی در فرودگاه بغداد که به سختی مسافری از آنجا وارد میشد، به زمین نشست. مسافر آن کسی نبود جز محمود احمدینژاد. مسافر مذکور با مشاهدهی تانکهای آمریکا سوالهایی پرسید که پاسخ گرفت این فقط یک پایگاه از چندین پایگاه آمریکا در سراسر عراق است که ۱۷۰ هزار سرباز آمریکایی در آن مستقرند. نیروهای عراقی با ایستگاههای بازرسی هماهنگ کرده بودند تا کاروان رییسجمهور ایران را برای بازرسی متوقف نکنند، به جز یک ایستگاه در خارج از «منطقه سبز بغداد» که کاروان متوقف شد. عراقیها ترسیدند و سراسیمه علت را از نیروهای آمریکایی جویا شدند. افسر آمریکایی گفت سربازاناش میخواهند با رییسجمهور مسافر عکس یادگاری بگیرند. وقتی قضیه را به او گفتند خندید.
سال گذشته در همین روزها برای دیدن طالبانی به منزلاش در سلیمانیه رفتم. او شدیدا نگران اوضاع سوریه بود و از رنجهایی که بهخاطر درگیریهای مذهبی بر همسایهاش، سوریه وارد میشود، مینالید. او گفت ایران نمیتواند از سرانجام رژیم بشار اسد دست بشوید. خسارت واردشده بر سوریه باعث میشود تا مهمترین برگههای ایران برای مذاکره با آمریکا از دست برود. ایران نقش و اعتبار خود را در منطقه از دست خواهد داد. اعتبار و جایگاه برای ایران از داشتن بمب مهمتر است. دقیقا همان سوال پنج سال پیش را از او پرسیدم. باز هم وقوع جنگ بین ایران و آمریکا را بعید دانست و گفت از دستگاه اداری اوباما شنیده که به شدت خواهان حل اختلاف با ایران هستند و از ایران نیز شنیده که آمادهی مذاکرهی همهجانبه با آمریکاست؛ البته اگر آمریکا حاضر باشد واقعیتهای جدید منطقه را بپذیرد.
گفتوگوی تلفنی باراک اوباما و حسن روحانی مرا به یاد سخنان طالبانی ـ خدا شفایش دهد ـ انداخت. روند صلح، آسان نیست و چه بسا به تاخیر بیافتد. خواستهی کنونی ایران این است که «شریک بزرگ» برای «شیطان بزرگ» در سراسر منطقه، از افغانستان تا لبنان باشد. مساله البته به همین سادگی نیست، زیرا ایران از حمایت اکثریت منطقه برخوردار نیست. پس از بحران دنبالهدار سوریه و تشدید درگیریهای مذهبی در منطقه و قرارگرفتن ایران در محور شرارت، این کشور بسیاری از برگههای خود را از دست داده و آن طراوت و قوت خود را ندارد. اندوه طالبانی بر سوریه مرا میخکوب کرد. سوریه ثبات و تمام برگههای خود را از دست داد. بازیگری بود که تبدیل به بازیچه شد.
منبع: ایران در جهان
منبع اصلی: الحیات
مترجم: عبدالسلام سلیمی
به گزارش خبرگزاری فارس، در آستانه اعلام برنده جایزه صلح نوبل سال 2013، روزنامه گاردین نظرسنجی ای را در این مورد برگزاری کرده است.
در حالی که این نظرسنجی فردا به اتمام می رسد، «حسن روحانی» رئیس جمهور ایران در صدر نتایج این نظرسنجی قرار دارد.
روحانی در این نظرسنجی فعلا با کسب 53درصد از مجموع آرا، در صدر قرار دارد. «ملاله یوسف زی» دختر نوجوان پاکستانی هم که اوایل امسال هدف حمله نیروهای طالبان قرار گرفت 25درصد از آرا را به خود اختصاص داده و در جایگاه دوم است.